اين روزها باز هم بحث کودک آزاري است که دهان
به دهان مي چرخد و بازار داغي دارد، جداي از اين که کودک آزاري مشتقات خاص خودش را
دارد، ‹‹مثلاً کتک زدن کودک هم نوعي کودک آزاري است›› آنچه اين روزها زياد تر از
هميشه سرو صدا مي کند، آزار جنسي کودکان است.
اما يک
نکته مهم در حوزه ي عوامل قرباني شدن کودک در آزار جنسي وجود دارد و آن هم عامل
مهمي به نام «مادر» و حضور يا غيبت او در کنار کودک است، چرا که عموماً تجاوز به
کودک در غيبت والدين اتفاق مي افتد.
چرا قسمت عمده بازوي آموزشي در اين زمينه به
سمت کودکي منعطف است که حق دارد بدون نگراني از زندگي لذت ببرد و در کمال آرامش،
تحت نظر والدين و در محيطي به نام خانواده رشد کند؟ در اينکه کودک بايد بتواند از
خود مراقبت کند و به توان «نه گفتن» برسد ترديدي نيست، اما جايگاه والديني که نبايد
از وظيفه شان، شانه خالي کنند کجاست؟ جاي مادري که بايد بداند وظيفه ي نگهداري
فرزندش به عهده ي اوست و نه مهد کودک و پرستار کجاست؟ ملاک هاي پدر و مادر در
انتخاب محل آموزش فرزندشان چيست؟
در اکثر موارد ما زن ها در مسير زندگي بر سر
دوراهي مهمي قرار مي گيريم؛ يک راه، موقعيت کاري و اجتماعي، استقلال مالي، کمک به
اقتصاد خانوداه و ارضاي رواني است و در طرف ديگر هم کودکان مان و مراقبت از آنها،
لذت تماشاي رشدشان و دور بودن از يک نگراني هميشگي که کودکم در چه حالي است؟ اما يک
سوال اساسي تر، آيا مادراني که خانه دارند فرزندانشان هيچگاه قرباني آزار هاي جنسي
نبوده اند؟
زاويه ديگر اين موضوع اين است که گاهي ديگر پاي
آزار جنسي هم در ميان نيست و يک نوجوان داوطلبانه و با هر انگيزه اي تمايل به
برقراري يک رابطه ي غلط داشته و بعضاً شروع اين روابط مي تواند از دوستان مدرسه يا
حتي در محيط مدرسه باشد.
با يک برآورد به خوبي مي توان به اين نتيجه رسيد
«آموزش» حلقه ي مفقوده جلوگيري از آزار جنسي است، اما مهمتر از اين نتيجه ي واضح،
اولويت بندي در آموزش هااست، آموزش مادران و پدران و معلمان براي مراقبت فرزندان
توسط کدام ارگان انجام مي شود؟ مهمترين مباحث ارائه شده در جلسات آموزش خانوده و
انجمن اوليا و مربيان مدارس چيست يا جلسات ويژه ي معلمان به چه مباحثي اختصاص مي يابد؟
آيا مسوليت آموزش جنسي جامعه بر عهده ي خانم «ياسمن
اشکي» در مهدها و مدارس است آن هم گاهاً به فرزندان زير هفت سال ما؟؟؟ و اينکه در
فعاليت هاي ايشان چقدر بافت فرهنگي و بومي لحاظ مي شود؟
آنچه نياز به حفظ و اشاعه دارد دو چيز است،
اخلاق و خانواده، شايد تزريق واکسن HPV در چند ساله آينده نياز
فرزندان ما هم باشد، اما اگر قرار باشد يک عزم ملي براي واکسينه کردن فرزندان 9
ساله ما در برابر بيماري هاي آميزشي انجام بگيرد ‹‹که تبعات اجتماعي خاص خودش را
خواهد داشت›› ، آيا اولويت با بسيج شدن اين اراده در توسعه اخلاق و آموزش هاي
کنترل، پرهيز و خودمراقبتي نيست؟ آيا مبارزه با پروپاگانداي به راه افتاده با شعار
«عشق نبايد بکشد» در اولويت نيست؟ آيا آموزش خطرات روابط تعريف نشده براي
نوجوانان، تلاش براي توسعه ي خانواده، فرهنگ سازي اهميت نقش مادري و حمايت مادي و
رواني از اين نقش زير بنايي ايمن تر و کم هزينه تر نيست؟
اين ها
شعار نيست، بلکه همه راه هاي پيشگيري است که در آن کودک و زن تحت لواي مفهومي به
نام خانوداه تعريف شده و عشق زير سايه ي آن تعبير مي شود، اين عشقي است که نه تنها
نمي کشد، که رشد مي دهد و مي سازد، در غير اين صورت احتمالاً هر عشق ديگري با هر
قدرت واکسيناسيوني اگر با ويروس HPV و HIV نکشد، با ورژن هاي جديدش
خواهد کشت، اما مهم اين است که خواهد کشت.