سالها خوندل خوردن و مبارزه و مرگ و شیون و دربدری! از مرگ در حوض سلطون گرفته تا مرگ در خفا و پنهان،از جنازههای بینشان و شکنجههای مردافکن گرفته تا آوارگی و بیخانمانی! از پانزده خرداد تا بهمن پنجاه و هفت،ناگهان انقلاب ما انفجار نور شد.
سلام بر روحالله روزی که متولد شد و روزیکه رفت و روزیکه گواهی خواهد داد حالا بعد از این همه سال آموختهایم که باید قهرمانهای مان را پاس بداریم و آنها که در روزگار تن آسایی من و تو سینه به موج خون دادند و از هستی خود یعنی عزیزترین مایملکشان گذشتند و دلداده مردمشان بودند و شدند.
قهرمانهایی که به لفظ و معنی قهرمان حرمت دادهاند و آنگاه که نارنجک بیدادگران در کاشانههایشان ترکید و هست و نیستشان را درهم کوبید برخاستند و قهرمان شدند،
هلا دربدری، هلا خون جگری، هلا درد،هلا غربت و سرگشتگی، هلا عشق، هلا ناخنهای کشیده، روی های سیلیخورده و تن و بدن سوراخ شده و سوخته هلا خونهایی که ریخت پای درخت ولایت، هلا سفیری که سیطره تفکر روحاللهی را در سرتاسر جهان طنین افکند تا در روزگار بیداد ستم در زمهریر سیاه و تاریک شب قهرمانان برخیزند و جان جهان شوند.
اینها را گفتم که هزاربار گفته باشم که از کجا به کجا رسیدهایم روزنامهای زیر عکس مرحوم شجریان تیتر زده بود به این مضمون که او یک قهرمان است! نمردیم و چهها که ندیدیم، شنیده بودم خسرو آواز است اما این یکی دیگر از آن حرفهاست.
ظاهراً لفظ قهرمان این روزها خیلیها را هوایی کرده روزنامه چی حکماً معنی قهرمان را نمیداند یا ریگی به کفش دارد برادر من اگر کوچکی چرا بلند پروازی میکنی که زیر پایت خالی شود و زمین بخوری اگر کوچکی به بلندبالایان آسمان نشین و پاک باختگان وطن نیاویزید و لفظ و معنی قهرمان را...
چه بگویم! لابد نان مفت خوردهاید که حرف مفت میزنید!