کشور از مدیریت هفت ساله دکتر حسن روحانی به ستوه آمده است؛ انگار زانویی بر گردن او فشار میآورد تا نفس نکشد و به نعشی بیجان بدل شود: فقر اقتصادی، تورم افسار گسیخته، بیارزش شدن پول ملی، رکود بیسابقه، بیکاری، بحران مسکن، نابسامانی بازار خودرو، ازهمپاشیدگی نظام نظارت، تفرعن دولت و دهها عامل دیگر ذهن و روان مردم را پریشان کرده است. طبقه متوسط در حال از بین رفتن است، ثروتمندان دهک اول روز به روز بر سرمایه و منابعشان افزوده میشود و ضعفا هر روز فقیرتر و بیغولهنشین میشوند؛ و این همه ویرانی را نمیتوان فقط و فقط به تحریم ظالمانه یا عداوتهای خصمانه آمریکا نسبت داد.
نارضایتی و حتی عصبانیت از دولت تدبیر و امید، حق و بجاست؛ اما باید دقت کرد که این خشم به نفرت از انقلاب نینجامد. اثبات شده است که در بسیاری موارد بین انقلاب اسلامی و دولتهای مستقر فواصل و نافهمیهای بسیاری موجود است. اما گروههایی میکوشند با هدایت افکار عمومی، مردم را نسبت به اصل انقلاب مردد کنند.
اما ریشه بحران کجاست؟ کدام خطای محاسباتی این فاصله دردآور بین انقلاب و جمهوری را ایجاد کرده است؟
در این فاصلهسازی تباهکننده، شخص روحانی را خطا و خطر نمیدانم؛ بلکه تهدید و عصیان، آن خط فکری و نرمافزار ذهنی حاکم بر او و هممسلکان اوست. مرور خطمشی ژنرالهای میز روحانی، مختصات دستگاه فکری حاکم بر مقدرات مردم را آشکار میسازد: اسحاق جهانگیری، محمود واعظی، محمدباقر نوبخت، علی ربیعی، محمدجواد ظریف، حسامالدین آشنا، بیژن زنگنه، محمدرضا نعمتزاده، عباس آخوندی، محمد شریعتمداری، محمود حجتی، مسعود نیلی، معصومه ابتکار، شهیندخت مولاوردی.
شاید دور اول که مردم، حسن روحانی را برای پاستور برگزیدند، به خاطر خستگی از جنجالهای احمدینژادی و نیز وعدههای رنگین تئوریسینهای اصلاحات و اعتدال، این انتخاب در سطح عوام، قابل توجیه بود، اما شگفت از دور دوم که حتی برای بسیاری از عوام هم آشکار بود که تدبیر دولت پیر و خسته، کشور را به قهرقرا میبرد؛ اما باز به نحو ماجراجویانهای، سبد آراء به روحانی تمایل پیدا کرد. امروز مدافعان کهنه روحانی از او عبور کردهاند، مبلغان او فریاد میکشند فریب خوردهایم و مردم کوچه و بازار حتی به عبارت «علی برکتالله» آلرژی پیدا کردهاند!
پس بایستی به جای دعواهای سیاسی و مخاصمه بر اسم اشخاص و قماربازی روی احزاب نصفهنیمه ایران، به واکاوی اندیشهها و تئوریها بپردازیم و با برهنهسازی افکار دولتها، آن را نسبت به مفاهیم عالی و آرمانهای ارزشمند انقلاب اسلامی سنجش کنیم. آنوقت خواهیم توانست فاصله بین جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی را درک کنیم، پس در رأی مجدد دچار خطای شناختی یا احساسی نشویم.