روزنامه پيام استان سمنان روز سه شنبه مطلبي را با عنوان «درسي که بايد از روز معارفه بياموزيم » در شماره چهار هزار و 653 به قلم منصور فرزامي منتشر کرد.
به گزارش پورتال خبري
كاشان، به نقل از خبرگزاري ايرنا ، در اين مطلب آمده است: در روز معارفهي
شهردار و توديع شهردار سابق، در سالن شهيد مطهري سمنان، درسهاي خوبي آموختيم و
فهميديم که چرا يک شهري که با ما هم اقليم است آن همه رشد ميکند؛ آن همه بزرگ ميپرورد؛
آن همه گردشگر جذب ميکند و از آن دست پروردهها و نخبهها، صادر هم ميکند. ميدانيد
چرا؟
بايد در سالن ميبوديد و ميديديد که از حاضران
در جلسهي توديع و معارفه، ياران، همراهان و همشهريهاي شهردار انتخابي بودند و
چگونه براي سلامتش صلوات فرستادند و نمايندگانشان از ستاد نماز جمعه و جمع روحانيان
و شوراي شهر کاشان در تمجيد از شهردار کنوني سمنان داد، سخن دادند و به شدت حمايت
هم کردند و از اين که با اختلاف يک راي نتوانستند وي را در شهرشان حفظ کنند، با
بغض اداي کلام کردند و عجيب اين که سمنانيهاي ما رفتند، اما کاشانيها در سالن تا
پايان ماندند، تا در سربلندي همشهري خود سنگ تمام بگذارند.
و بايد هم چنين ميکردند؛ حق انسان خدوم، همين
است که يارانش گزاردند و به ما هم ياد دادند که يک شهر چرا آن همه بزرگ دارد و از
بزرگان چگونه بايد ياد کرد. از فيض کاشاني، از محتشم، از کليم، از سهراب سپهري
و... و ما نه تنها از بزرگان خود نگفتيم و از آنان يادي نکرديم بلکه بر آنها پردهي
فراموشي کشيديم، چون اگر ميگفتيم ما شيخ علاءالدولهاي داريم که بزرگي مثل «خواجوي
کرماني» مريد حلقه به گوشش بوده و از کرمان، سالياني چند جهت کسب فيض در سمنان ميزيسته
و آن رباعي قابل تامل در مدح و وصف شيخ گفته و آنها از ما ميخواستند که مهمانان
کاشاني را به آرامگاه شيخ علاءالدوله ببريم چه ميکرديم؟ و اين خجالت را به کجا ميبرديم؟
بر اساس همين تلقي و تفکر است که موسويها و
دهرويهها به حاشيه رانده ميشوند و مظلومانه و به گمنامي ميروند. همانگونه که
روز شنبه بعد از هجده ماه و هجده روز و آن ديگر با دو بار سرپرستي رفتند و مسلم
بدانيد که هيچکس و هيچجا، به تناسب قابليت شان آنان را فرا نميخواند. و چنين
است که حتي يک نفر دکتر نيک سرشت ما را که غريبانه به سمت معاونت استانداري به
زنجان رفت، همراهي نکرد! البته در اينجا فضاي فکري و روحي ما مردم سمنان مورد تحليل
است نه آن که انتخاب حساب شده و مطلوب شوراي شهر سمنان که همه از کار کردهها و
مجرياناند، نقدي باشد و بخواهيم در کار اين گروه محبوب که با راي مردم شريف گزينش
شدهاند، اما و اگري بياوريم.
مقصود آن است که ما هرگز نتوانستهايم از داشتهها
و بزرگان خودمان، آنچه واقعيت تاريخي مستند است، دفاع کنيم. به همين علت است، يک
شهروند کاشاني هيچ خبر ندارد که اين شهر کهن و چند هزار سالهي سمنان که به قول
مجري محترم در صد سال پيش، يکي از 16 شهر ايران بوده که بلديه (شهرداري) داشته، در
بحرانيترين دوران تاريخي ايران و بعد از کشتار مخوفي که مغول در کشور ما به راه
انداخت، اين وزيران سمناني بودند که اوضاع را مديريت کردند و با درايت و فراست، از
خرابي و فجايع بيشتر جلوگيري نمودند و هم اکنون نيز جمعي از دولت مردان تاثيرگذار
کشور اهل همين استان کهن فرهيخته و باسوادند. نشان آن که دو رئيس جمهور و يک رئيس
قوهي قضائيه که در اين زمان، بر مسندهاشمي رفسنجاني در مجمع تشخيص مصلحت نظام تکيه
زده اهل همين استان ديوانسالار خيزند.
حال ميدانيد اشکال کار ما کجاست؟ و چرا اين
همه غيربومي به استان ما آمده اند؟ جواب آن است که نخبه کش و بومي نابودکن هستيم و
با زمينه و فضايي که ميسازيم و آزاري که فراهم ميکنيم، کسي حاضر نيست در ديار
خود مسئوليت بپذيرد. يعني، به نوعي ما در زمين غيربوميها بازي ميکنيم و خودمان
به دست خود، خانهنشينشان ميکنيم. اين عارضه، بلاي استعداد ويرانکني است که دهها
سال است که به جان مان افتاده.