امروز دیگر هر آدم عاقلی می داند که همه امورات روزمره ما از اجتماعی و سیاسی و اقتصادی یک
سرش به فرهنگ و هنر بند است به این معنی که مشکل اصلی و مسئله زندگی ما مسئله فرهنگی و ایضاً هنری میباشد.
اینکه ایضاًرا با تنوین مینویسم هیچ ابایی ندارم که ایضن ننویسم وقتی سرتاپای رخت و ریخت زبان ما پر است از کلمات لاتین و عربی و غیره مشکل با این نون حل نمیشود ضمن اینکه صدها سال است که نون با تنوین نوشته میشود و این نون برای ما نون نمی شود!
فرهنگ و هنر، گیر کار ما همینجاست. آن روز که پیر ما گفت راه اصلاح یک مملکت اصلاح فرهنگ آن است جان آسمانیاش خبر داشت که مشکل کجاست، بچههای جهاد سازندگی یکی از استانها در روستا خانههایی ساخته بودند برای روستائیان محروم آن دیار بعد که تحویل داده بودند متوجه شدند که روستایی مادرمرده دام و طیور اش را برده داخل خانه تازه ساز و خودش در همان کپرها و طویلهها زندگی میکند.
این اگرچه شاید توجیهی داشته باشد اما در عمق خود نشان از ضعف فرهنگ و نبود یک اقتدار فرهنگی است، اگرچه ما از نظر فرهنگ و هنر پیشینهای به بلندای زمان داریم اما این فرهنگ و این هنر هنوز که هنوز است در جان ما نهادینه نشده و تا فرصتی مییابیم رو میکنیم به ابتذال و بشکن و بالا بنداز و چهاردستو پا را وا میدهیم غافل از اینکه نفس اژدر هاست او کی مرده است!
ازجمله اموری که فرهنگ و هنر در ذات آن نهفتهاست همین سینما و تلویزیون است که بعد از اینهمه فراز و نشیب چهل و چندساله تازه حیاط خلوتی برایش طراحی کردهاند و اسمش را گذاشتهاند سینمای خانگی تاسوپاپ اطمینانی باشد برای سینما و تلویزیون که شوربختانه شده منبع ابتذال آفرینی و اداهای فیلمفارسی درآوردن وقتی کم ظرفیتی و سبک سری و میل به ابتذال شایع شد، میشود همین.
البته بعضی از فیلمهای سینمایی هم در پمپاژ ابتذال دستکمی از همین سینمای خانگی ندارند اما این حیاط خلوت حکایت دیگری است گذشته از یکی دو سریال خوب و خوش ساخت سریالهای سری دوزی شده بیهویت و مبتذل نشان از همان وادادگی و کمظرفیتی فرهنگی و هنری دارد.
ساختارهای شلخته، کلیشه ای و بی مایه دیالوگهای فیلمفارسی و زیر بازارچهای و تیپهای لوده و کلاه مخملی و نداشتن یک ساختار از پیش تعریف شده و منظم همه نشان از بشکن و بالا بنداز بیفرهنگی است به نام طنز و به کام ابتذال.
قرار نیست یکی یکی نام ببرم اما گفتم به جز یکی، دو سریال خوب و خوش ساخت و خوش محتوا که در اقلیت هستند مابقی جز تخریب ذهن و روح و فرهنگ مخاطب کارکرد دیگری ندارند و دردمندانه اینکه روزگار ما روزگار فرهنگ سوزی و مثل نان به نرخ روز خوردن است.
بدا به حال قومی که فرهنگ و هنرش در رویارویی با ابتذال و هجمههای فرهنگی زانو بزند و رو به استحاله بگذارد تاریخ گواهی خواهد داد که چنین قومی تا قیام قیامت خانه نو را به دام و طیور میسپارد و خود اسیر کپر و حصیر نشین خواهد بود.