مدرسه نظامافی پشت پادگان نیروی هوایی
سال1353دو تا مدرسه یکی دخترانه و یکی پسرانه چسبیده به هم، سال دوم راهنمایی معلم
تازه وارد کلاس شد و یک راست رفت ته کلاس و یکی از شاگردها را با سیلی داغی نواخت
و از کلاس بیرون کرد یکی از شاگردها اجازه گرفت و بلند شد گفت ببخشید آقا ما
اعتراض داریم، گفت به چی؟ گفت به این کار
شم، معلم او را هم بیرون انداخت، کسی جرات نفس کشیدن نداشت.
گذشت تا سر امتحان ریاضی دوباره شاگرد
دومی بلند شد گفت آقا اجازه ما اعتراض داریم گفت به چی؟ گفت به طرح سوال ها، خیلی
سخته، تازه از توی کتاب هم نیست.
این هم گذشت تا اینکه آخر سال رفت داخل
دفتر و کارنامه اش را گرفت به مدیر مدرسه گفت آقا ما اعتراض داریم شما که تازه
اومدید من رو نمی شناسید این نمره ریاضی من اشتباه شده یکی از معلم ها که آقای
اعتراضی را می شناخت گفت پسر تو که به همه چی اعتراض داری خوب تو بشو معلم یا بشو
مدیر خیال مارو هم راحت کن پسر نگاهی به
مدیر عصبی کرد و آرام از دفتر بیرون آمد.
معروف شده بود، شده بود اسباب تفریح بچه ها، آقا
اجازه ما اعتراض داریم و لگدی می زدند زیر توپ، خلاصه این که توپشان چرخید و چرخید
تا امروز از آسمان افتاد درست وسط یک سایت خبری کاشان مردی همیشه معترض که قلبی
دارد رئوف و مهربان چرا؟
چون وقتی در کنارش نشسته بودم و فیلم
آژانس شیشه ای را در تالار فرهنگ با هم تماشا می کردیم بارها گریست و حسابی دلداده
عباس ها شده بود.
اما من تا یادم هست شاید بیش ازسی سال یا بیش تر
او همواره مردی معترض و ایرادگیر بوده است همین چند ماه پیش نه همین یک سال پیش
دهها مطلب اعتراضی به دولت یازدهم و دواردهم نوشت و به زبان بی روح روزنامه نگاری
که فقط با کلمات ور می روند و بازی می کنند
تا پز بدهند.
دائم مراتب اعتراض خود را ابراز میکرد
حالا هم در دولت سیزدهم که هنوز گل اش خشک نشده شروع به اعتراض و داد و بیداد
گذاشته که چه و چه و...،
من به نفس اعتراضش کاری ندارم فقط دلم
می خواست مسئولیت یک اداره کوچک با چند نیرو زبده و کار بلد را به دست او بسپارند
تا اداره کند ببینیم چه می کند.
بالای بام رفتن و داد و بیداد کردن که
مشکلی را حل نمی کند بالاخره هر آدمی یک جایی نقطه می گذارد و اجازه می دهد که کار
به روال خودش پیش برود، در هر مسئولیتی که باشی بالاخره بالا و پایین دارد ضعف و
قوت هست یک جایی خوانده بودم که این چپی های روسی، دائم الاعتراض اند و به هر چه و
هر حکومتی که بیاید بالاخره یک جوری اعتراض می کنند عمرشان با اعتراض تمام می شود
و هیچ مشکلی هم از کسی حل نمی شود.
من به این مرد همیشه معترض با چشم خوش
بینانه ای می نگرم اما پوست کنده و روراست بگویم که اگر آمدی وسط میدان و زیر پوست
جماعت این کشور را شناختی و به باورها و اعتقاداتشان دل دادی و توانستی مشکلات بی
شمارشان را چند ماهه یا چندساله حل کنی بعید می دانم دست بلند کنی و بگویی آقا
اجازه ما اعتراض داریم.
اگر چه من وجود مشکلات را نفی نمیکنم
اما نظر به عیب کردن که هنرنیست نقادی هم حساب و کتابی دارد. ندارد؟؟ عیب می جمله
چو گفتی هنرش نیز بگو، میدانم که شما هنرش را نخواهید گفت تا حالا که نگفته اید.
در میان مردم رفتن و نفس به نفسشان
دادن را یک امرقبیح و به قول خودتان پوپولیستی می دانید و بارها هم نتیجه اش را دیده
اید این تفکر سالخورده و بیمار شما و این تخم لق روشنفکری دست از سر شما بر نمی
دارد یکبار هم که شده از این برج عاج پایین بیایید و در میان مردم کوچه و بازار
قدم بزنید تا از گرمای نفسشان تازه شوید، خوب شد که گفت:
مردم بالادست چه صفائی دارند/ چشمه
هاشان جوشان/ گاوهاشان شیرافشان باد/ من ندیدم دهشان، بی گمان پای چپرهاشان جا پای
خداست.