15 سال پیش در ابتدای جوانی طی یک سانحه رانندگی از ناحیه گردن قطع نخاع شد. خودش میگوید دچار شدیدترین نوع معلولیت است و به تنهایی نمیتواند زندگی کند. درست مانند یک نوزاد که هیچکاری را خودش نمیتواند انجام دهد، تنها تفاوتش این است که تکلم دارد.
«فضه ریاضی» حالا 27 سال دارد و از یک معلول به هنرمندی فعال و اجتماعی تبدیل شده است. اتفاقی که گفتنش در کلام ساده است اما در عمل، ارادهای پولادین نیاز دارد. او در صدد این است نمایشگاه انفرادی نقاشیهای خود را برگزار کند. نقاشیهایی زیبا و چشمنواز که همگی حاصل تلاش و خلاقیت فضه ریاضی با قرار گرفتن قلممو در دهانش است.
او این هنر را از 11 سال پیش به صورت حرفهای آغاز کرده و اکنون به خاطر بی توجهی هایی که به این هنرمند نعمول می شود تاکنون نتوانسته است اثارش را به فروش برساند حتی در یکی از نمکایشگاه های تهران 4 اثری که ماه ها برایش زحمت کشیده بود هم دزدیده می شود.
فضه ریاضی فعالیتهایش را به نقاشی محدود نکرده و زبان خارجه نقاشی روی چوب. تیاتر و گروه سرود از دیگر فعالیتهایش است. او نقاشی را زیر نظر استاد حسین صدیقی آغاز کرده و تجربه هنری خوبی به تجربههایش اضافه شده است. وی همچینی همزمان که کار نقاشی را اغاز کرده تصمیم میگیرد لبرای خواندن درس به مدرسه برود و خوشبختانه توانسته با این شرایط دیپلمم را بگیرد امید داشته که این رشته را در دانشگاه ادامه بدهد که متاسفانه این رشته در کاشان نیست از مسوولین مربوطه خواهش دارد این رشته را حداقل برای کم توان ها و کسانی که مثل فضه ریاضی معلولیت شدیدی دارند را به دانشگاه کاشان بیاورند.
خبرنگار: وقتی من مامور مصاحبه با این توانیاب شدم ارام و قرار نداشتم خیلی خوشحال بودم که باز قرار است کسی را معرفی کنم که مطمن بودم بی مهری های زیادی از مسوولین دیده است برای گرفتن مصاحبه چندین تماس و پیامک دادیم ولی نمیدانم چرا هر دفعه کار پیچ میخورد بلاخره روز مود فرا رسید به خانه خانم ریاضی رفتیم وقتی وارد خانه شدم سرتاسر دیوار ها اثار نقاشی این توانیاب فعال بود . باورم نمیشد که این نقاشی ها با دهان کشیده شده باشد مادرش به من میگفت چرا اینقدر با تعجب و حیرت نگاه میکنی در جواب گفتم واقعا این اثار فوق العاده و بی نظیر است نمیدانم چه بگویم برای دیدن فضه ریاضی لحظه شماری میکردم اثار این هنرمند من را به وجد اورده بود بلاخره با پدرش امد و...
گفتوگوی ما با این هنرمند توانیاب را در ادامه میخوانید.
نقاشی را چگونه آغاز کردید؟
من از سال 87 نقاشی با دهان را شروع کردم. طی این سالها همواره نقاشی کردهام؛ به خصوص در هفت سال اخیر، در پی آشنایی با استاد حسین صدیقی نقاشی را به شکل حرفهایتری پیش بردم. تاکنون نقاشی های زیادی را کشیده ام و اکثر نقاشی هایم روی هم تلمبار شده است فضه ریاضی میگوید بخاطر شرایط بدنی نامناسبی که دارد نقاشی هایش را روی هم تلمبار میکند تا بتواند یک نمایشگاه با اثارهای خودش برپا کند تا بتواند از این طریق به استقلال مالی برسد .
از تفاوتهای کار با آبرنگ و اکریلیک برایمان بگویید. به عنوان یک نقاش، در چه مواقعی تصمیم میگیرید برای خلق یک اثر از تکنیک رعال استفاده کنید و چه زمان دست به آبرنگ میبرید؟
رنگ روغن جزء تکنیکهای سخت نقاشی و در عین حال بسیار حسیتر ازدیگر سبک های نقاشی است. از آنجا که شروع کار نقاشیام با رنگ روغن بود، رنگ روغن را بیشتر دوست دارم و تعلق خاطر خاصی نسبت به آن دارم. با این وجود، چون تصمیم گرفتم بخشی از کارهایم را در ابعاد بزرگتر خلق کنم و در آنها از رنگهای شاد و شارپ بیشتری استفاده کنم، احساس کردم تکنیک رعال و رنگ روغن میتواند این دامنه را برایم ایجاد کند. تکنیک نقاشیهای من آبرنگ و رنگ روغن است و ترکیبی از سبکی مانند رئال، در آن گنجانده شده است.
اندازه نقاشیهای شما بزرگ است. توضیح دهید چگونه با دهان تان نقاشیهای به این بزرگی خلق میکنید؟ یعنی بوم را مقابل شما میگیرند یا...؟ چگونه به نقاشی روی اوردید؟
وی میگوید: برای کشیدن نقاشی نیاز به یک طرحی برای ویلچرم داشتم تا بوم جلوی صورتم قرار بگیرد با کمک دوستانم طرحی ریختندکه سه پایه وبوم نقاشی را جلوی صورتم تعبیه کردند .به خاطر علاقه به فعالیتهای هنری و سابقه هنری که قبل از معلولیت داشتم مانند بازیگری تئاتر، عکاسی و... احساس کردم نیاز دارم یک شاخه هنری جدید را آغاز کنم. شده بود. با کمک دوستان و خانواده ام تصمیم گرفتم یک شاخه هنری پیش بگیرم و از یکی از دوستانم خواستم یک عدد قلمو برایم تهیه و در دهانم بگذارد تا ببینم میتوانم نقاشی بکشم یا نه. با گذشت زمان متوجه شدم من میتوانم و این رشته را پیش گرفتم . احساس کردم اگر کسی معلولیت دارد و میتواند با پا نقاشی کند، من میتوان با دهان نقاشی کنم. کسی را ندیده بودم به این شکل نقاشی کند، شنیده بودم اما به هیچ وجه کسی را ندیده بودم که با دهان خالق اثر هنری باشد اما احساس کردم باید این کار را انجام دهم و شروع به نقاشیکردن با دهان کردم.
در آغاز، به طور کاملا ساده به کمک خانواده نقاشی را پیش گرفتم، وقتی این علاقه را در خودم دیدم تصمیم گرفتم نقاشی کردن را به صورت حرفه ای تری اغاز کنم و به زندگی ام رنگ بویی بدهم در ادامه با استادم حسین صدیقی اشنا شدم و آشنایی با آنها مسیری را برای من رقم زد که نقاش را به طور حرفهایتر و جدیتر پیش ببرم این شد که از سال ۸۷ نقاشی با دهان را شروع کردم و تا الان هم ادامه داشته و طی ۷ سال اخیر به طور حرفهای نقاشی را زیر نظر استاد تقیزاده ادامه دادم.
خبرنگار: دیدن فضه ریاضی و صحبت هایش برایم دلنشین بود وقتی میدیدم نمیتواند به تنهایی زندگی کند چون شدید ترین معلولیت را دارد و فقط میتواند صحبت و تکلم داشته باشد یک نفر همیشه باید همیشه کنارش باشد یا خانواده اش یا دوستانش . مادرش در بیشتر مواقع کارهای شخصیش را انجام میدهد زندگی با این شرایط بسیار سخت است اما فضه ریاضی همه این نمیتوانم ها را زیر پا گذاشته است و به یک هنرمند واقعی تبدیل شده است که افراد کمی در دنیا هستند که با لب دهان نقاشی میکنند.
فضه ریاضی تا به حال چندین نمایشگاه برپا و چندین نمایشگاه شرکت کرده است که در سال 1393 در خانه بروجردی ها نمایشگاه انفرادی برگزار کرده است و در سال 1396 در مورد الاینده زیست محیطی به نمایشگاه بین المللی در تهران که از 40 کشور مختلف شرکت کرده بودند دعوت شده و اثارش را به دیدن عموم گذاشته است.
از وی پرسیدم در مورد نمایشگاه انفرادی که برگزار کردی برایمان بگو؟
یک جنبه برپایی نمایشگاه، درآمدزایی است و جنبه دیگرش نشاندادن توانمندی انسان و شور و عشقی است که در کارهایم موج میزند و حس خوب و امیدبخشی را به مخاطبم انتقال میدهد. وقتی آدم میتواند با قلم و لبخندش انرژیبخش باشد، چرا این کار را نکند؟ من با تمام وجود هر جا بتوانم خدمتی بکنم، آن را انجام میدهم.
این خدمتی که گفتید، برای افراد مشابه خودتان چه تفائتی یا چه مصداقی دارد؟ چه کمکی میتوانید بکنید؟
من معلولیت را فقط برای آدمهای نشسته روی ویلچر نمیدانم؛ خیلی آدمهایی را دیدهام و میشناسم که جسم سالمی دارند اما روحشان معلول است، سعی میکنم به این جور ادمها مشورت بدهم از یک جایی به بعد احساس میکنم وظیفهای را که خداوند بر دوشم گذاشته است، کشف کردم. چون همه انسانها آمدهاند کاری انجام دهند و مأمور به وظیفه هستند. من وظیفه خودم را انگیزه و امید دادن به آدمها میدانم، چون بازتاب کارها و سبک زندگیام باعث شده است زندگی خیلی از آدمها تغییر کند و بارها در صفحه شخصیام این را به من گوشزد کردهاند. آنها میگویند نقاشیکردنم، و ... دیگران را به زندگی امیدوارتر کرده و بارها اظهار کردهاند شکرگزارتر از قبل شدهاند.
خودتان چطور با مسأله معلولیت کنار آمدید؟ چون افرادی که ابتدا سالم بودهاند و در اثر حواث دچار معلولیت میشوند، کنار آمدن با این مسأله برایشان دشوارتر است...
طبیعتاً کسی که سالها روی پای خودش راه رفته، تلاش کرده و موفقیتهای زیادی را در دوران ایستادن روی پای خودش داشته است، کنار آمدن با شرایطی که با زندگی قبلش تفاوت دارد، میتواند سخت باشد. اما آنچه که برای من پیش آمد این بود که وقتی که این اتفاق افتاد و من به خاطر شرایطم مجبور شدم سالهایی را در خانه زندگی کنم، در منزل که بودم همیشه به این فکر میکردم که چطور میشود شرایط را دگرگون کرد مرا خیلی به فکر فرو برد که آیا میشود با این شرایط زندگی کرد؟ با خودم گفتم اگر این همه آدم میتوانند، حتما من هم میتوانم فقط باید راهحلش را پیدا کنم. چون این باور را داشتم که آدم اگر بخواهد کاری را انجام دهد، راهحلش را پیدا میکند ولی اگر نخواهد، بهانهاش را پیدا میکند.
وی ادامه می دهد : من دو راه پیش رویم بود؛ یا باید مرگ را انتخاب میکردم و آن را انتظار میکشیدم. یعنی روی تخت دراز میکشیدم و هیچ کاری نمیکردم و چشم به در میدوختم تا فرشته مرگ بیاید و مرا با خودش ببرد. یا انتخاب دوم را که تلاش میکردم با همه وجودم برای رویاهایم میجنگیدم و سعی میکردم خالق زندگی جدیدم باشم و به سمت خواستههایم بروم و زندگی جدیدم را بسازم. یقیناً مسیر دوم را انتخاب کردم، طبیعتا مسیر سختتری بود اما احساس بهتری به من میداد. یعنی تصمیم گرفتم زندگی کنم و البته مفید زندگی کنم، نه اینکه فقط زنده باشم.
برای به دست آوردن این زندگی جدید باید تلاش زیادی میکردم؛ باید با ترسها، نگرانیها و اتفاقی که برایم افتاده بود، مبارزه میکردم و یاد میگرفتم خودم را بپذیرم و دوست داشته باشم و شرایط کنونی را برای خودم آسانتر کنم. این شد که شروع کردم به درسخواندن و آفرینش یک هنر در زندگیام و آن چیزی نبود جز نقاشی که به من یاد داد معلولیت معنایی ندارد و جسم فقط ۳ درصد ماجرا است و روح ۹۷ درصد وجود ما را در بر گرفته است. یقیناً در این مسیر حضور خانواده و حمایت و همراهی آنها برای من قوت قلب بود تا بتوانم کارهایی را که میخواهم انجام دهم، بهتر و سریعتر پیش ببرم.
خانم ریاضی شما در چندین برنامه تلویزیون هم شرکت کرده ای برایمان تعریف کن چگونه بوده است؟
در سال 1393 برنامه زنده بادزندگی شبکه۲
برنامه چهارباغ شبکه اصفهان سال۹۴
برنامه زنده رود شبکه اصفهان سال ۹۵
مستند تولد یک پروانه شبکه سلامت سال۹۶ و در همان سال در برنامه پایانی ماه عسل که در روز عید سعید فطر برگزار شد به عنوان توانیاب برتر از نگاه بییندگان انتخاب شدم، شرکت کرده ام.
شهر معلول است، نه افراد!
از وی درمورد شرایط شرایط مناسب سازی شهر برا معلولان پرسیدم که با اه و ناله میگوید: چند مرحله با شهردار و ریس شرکت اتوبوسرانی صحبت کردم که برای ما معلولان کاری انجام بدهند. در یکی دوجای شهر مناسب سازی انجام شده که من فکر میکنم ادم سالم هم نمیتواند از این مکان عبور کند چه برسد به ما معلولان.
در سال 1397 قول دادند که اتوبوس هایی را در سطح شهر بیاورند که معلولان بتوانند از حداقل حق شهروندیشان استفاده کنند اما متاسفانه هنوز قول های انها عملی نشده است.
خبرنگار: موضوع مناسب سازی محیط شهری برای معلولان، سالمندان و کودکان، از سالها قبل در دستورکار شهرداریها قرار گرفته و اقداماتی -هر چند کم و ناقص- در این زمینه صورت پذیرفته است، اما به نظر میرسد این ضرورت در جامعه احساس شده و ارگانهای مسوول، در حال برنامهریزی برای بهبود این شرایط باشند تا شرایط برای همه معلولان بهبود بخشیده شود. اما در نهایت، کیفیت این خدمات و میزان محدودیتهای آنها را باید از معلولان و کم توانان در محیط شهر پرسید و نه افراد سالم در جامعه.
در حال حاضر معابر ساخته شده در معابر شهری، نه تنها با وضعیت فعلی مورد استفاده معلولان قرار نمی گیرد، بلکه ممکن است منجر به آسیب کسی شود که از سر خیرخواهی قصد کمک به فرد معلول را دارد.
در طرحها و پروژههای عمرانی و ساختمانها، بایستی توجه جدی به وضعیت معلولان و افراد کم توان جسمی صورت پذیرد، تا این بخش جامعه نیز، بتوانند از فضاهای عمومی شهر حداکثر استفاده را داشته باشند. وقتی یک معلول نمی تواند از پل هوایی استفاده کند، و یا وارد پارک شود، به این معنی است که شهر معلول است؛ چراکه قادر نیست این امکانات را که حق شهروندان است در اختیار آنها قرار دهد.
درحال حاضر، معلولان برای حضور در معابر و خیابانهای سطح شهر با مشکلاتی همچون ناهمواریهای سطوح و نبود معبر مناسب برای ویلچر مواجه هستند.
نخستین شرط حضور افراد معلول در جامعه، مناسب سازی محیط شهری است، اما ورود افراد معلول برای انجام فعالیت های اداری در دستگاههای اجرایی غیرممکن است.
از سوی دیگر، پلهای هوایی نیز برای استفادهی معلولان جسمی-حرکتی هیچ امکاناتی ندارند، لذا این افراد ترجیح میدهند به جای زحمت بسیار برای عبور از پل، خطر عبور از عرض خیابان یا بزرگراه را به جان بخرند.
مناسبسازی یک وظیفه عمومی است و فقط بر عهده سازمان بهزیستی نیست، بلکه باید همه اقشار جامعه از جمله نهادها، انجمنهای معلولین، سازمان های غیردولتی و همچنین همه سازمان های دولتی در این خصوص همکاری های لازم را انجام دهند. معابر، علایم راهنمایی و رانندگی، مبلمان شهری، حمل و نقل زمینی، هوایی و ریلی از جمله مواردی است که باید برای دسترسی آسان معلولین مناسب سازی شود.
از وی پرسیدم اگه کلام پایانی دارید بفرمایید ؟
وی میگوید: من تمام زندگیام را با رویاهایم ساختهام. روزی که شاید همه چیزم را از دست داده بودم، به خاطر اینکه حال خودم خوب شود، ترجیح دادم به جای فکر کردن به دردها، به چیزهایی فکر کنم که دوست دارم آنها را بسازم. شاید در آغاز، برای فرار از فشار درد و تنهایی بود اما بعدها به جایی رسید که فهمیدم رویاهای من خالق زندگی جدیدم شدهاند. رویاهایی که باورشان کرده بودم. فهمیدم وقتی رویایی در ذهن ما شکل میگیرد، وقتی تصویری در ذهنمان شکل میگیرد، اگر آن را باور و برایش تلاش کنیم، خداوند به تلاش ما برکت میدهد. بی شک رویای ذهن ما متعلق به ماست؛ چراکه اگر متعلق به ما نبود و توانایی انجامش را نداشتیم، در ذهنمان شکل نمیگرفت. من با این باور زندگیام را ساختم. شاید زمانی به دلیل ترسها و نگرانیهایم، با فشارهای زیادی روبهرو میشدم؛ از جمله همین معلولیتی که سالهاست در حال زندگی کردن با آن هستم. اما این معلولیت هرگز برای من محدودیتی ایجاد نکرد و مانعم نشد؛ بلکه به من کمک کرد بهتر و بیشتر به خود و زندگیام فکر کنم. شاید همه ما در زندگیمان با مصائب زیادی مواجه شویم. خیلی خوب است که صادقانه بنشینیم و با خودمان فکر کنیم که چرا این اتفاق برایمان افتاد و اکنون چطور میتوانیم با آن روبهرو شویم و به آن نگاه متفاوتی داشته باشیم.
بی شک در این صورت رنگ زندگی برایمان تغییر خواهد کرد و میتوانیم زندگی شادتر، زیباتر و شیرینتری را تجربه کنیم. من رسالت خود را امیدبخشی به مردمم میدانم و آنها اگر دوست داشتند، میتوانند کارهای مرا دنبال و در ادامه این مسیر مرا همراهی کنند تا بتوانم آنچه را که خداوند به من سپرده، بهتر و شایستهتر به انجام برسانم.
خبرنگار: گفت و گوی طولانی ما با هنرمند نقاشی که با با وجود معلویت شدیدی که دارد کم کم به پایان رسید و من فکر میکنم«انسان بودن» میتواند کار سادهای باشد، خیلیها در این دنیا شاید دنبال این هستند که بتوانند انسانی را پیدا کنند. همه ما انسانیم، فقط باید کمی به این فکر کنیم که نسبت به آدمهای پیرامونمان مسئول هستیم. اگر به لطف حق و محبت خداوند امیدوار باشیم، اگر حاضر باشیم ببخشیم و خشم نداشته باشیم و آرامش را در جود خودمان جاری کنیم، و آدمها را همانطور که هستند، بدون توقع بپذیریم و به درگاه خداوند شکرگزار باشیم، مطمئناً در زندگی آدمها هم میتوانیم اثرگذار باشیم و طعم زیبای انسانیت را بچشیم.